, نوشته شده توسط: تحریریه کارخونه
feature-top

مپنا چگونه تاسیس شد؟ روایت محسن صفایی فراهانی از نحوه راه‌اندازی شرکت مپنا و صنعت نیروگاهی در ایران:

 

من زمانی در وزارت نيرو مديرعامل شرکت توانير بودم. در آن زمان، مسئوليت کل برق کشور، تمام نيروگاه‌ها و توزيع برق با شرکت توانير بود؛ يعنی بنده از چابهار تا ارس، بايد در همه‌جا خودم مسائل برق را حل می‌کردم. پيش از انقلاب، در سال ٤٨، شرکت مهندس مشاور «هارزا» مطالعات شبکه برق را انجام داده بود. در برخی نقاط کشور، متأثر از برخی تغييرات، به برق نياز بود. وقتی به طرح جامع مراجعه می‌کردم، می‌ديدم در طرح جامع اين مسئله ديده نشده است. دفتر برق وزارت نيرو که بعد از انقلاب به وجود آمده بود، متولی مطالعات اين موضوع بود. وقتی مطالعات آنها را با طرح‌ هارزا مقايسه می‌کردم، می‌ديدم خيلی با هم فرق دارد. پيش وزير وقت رفتم و گفتم اين دفتر، چندان با قاعده کار نمی‌کند. توجيهات فنی مکان‌يابی و پيش‌بينی‌های هارزا کاملا معلوم است؛ اما جاهايي که هارزا توصيه نکرده و اين دفتر پيشنهاد می‌دهد، خيلی خطا دارد. گفت پيشنهادت چيست؟ گفتم: وقتی شاه رفت، مصرف برق کشور هفت‌ هزار مگاوات بود. هارزا شبکه برق را برای ٢٥ هزار مگاوات محاسبه و مطالعه کرده است. در زمان آن گفت‌وگو، مصرف ما به ١٨ هزار مگاوات رسيده بود. گفتم: اجازه دهيد شبکه را برای ٥٠ هزار مگاوات مطالعه کنيم. گفت يعنی چه؟ گفتم: من مسئول برق هستم، فحشش را به من می‌دهند. اجازه دهيد من با هارزا دوباره توافق کنم و هارزا اين مطالعه را انجام دهد. آقاي وزير گفت برو. اصلا لزومی به اين کار نيست! اگر چنين کنی می‌گويند آمريکايی‌ها را دوباره به ايران برگرداندند. گفتم: خب کانادايی‌هايش را مي‌آوريم! و بی‌سروصدا کار می‌کنيم. گفت: نه! مي‌دانيد چه اتفاقی افتاد؟ امروز شبکه برق ايران به حدود ٨٥ هزار مگاوات رسيده است. در طرح هارزا، اتلاف برق شبکه، ٧,٥ درصد بود، الان اين عدد به ٢٣ درصد رسيده است؛ يعنی از نيروگاه تا محل مصرف می‌رسيم، ٢٣ درصد در خود شبکه برق از بين می‌رود. منِ مهندس نبايد گوش کنم که فلان عوام به من چه می‌گويد. می‌گويد آمريکايی هستی يا نيستی. من بايد ببينم منافع مملکت من در چيست. نه اينکه از ترس اينکه اين را می‌گويند، از حرف کارشناسی‌ خود صرف‌نظر کنم.

موقعی که من مپنا را راه انداختم، سراغ کانادايی‌ها رفتم. آقای مهندس زنگنه من را صدا کرد و گفت: شب‌نامه‌ها را خوانده‌ای؟ گفتم: بله. گفت: خب؟ گفتم: خب که خب! اگر من را می‌خواهی، من همين هستم. بگويند غربی‌ها را آوردند، بگويند پای اينها را باز کردند. آيا می‌خواهيد نيروگاه شهيد رجايی ديگری برايتان بسازم که ساخت آن ١١ سال طول بکشد؟ پيش‌تر خود آقای زنگنه در رابطه با نيروگاه شهيد رجایی ابراز ناراحتی کرده بود که ١١ سال طول کشيده و آبروی ما رفته و هنوز راه نيفتاده است. گفتم آيا می‌خواهيد چند نيروگاه ديگر در مپنا روی دستتان بگذارم؟! بگذاريد کارم را بکنم.

من براي مپنا خيلی فحش خوردم. خيلی شب‌نامه عليه من نوشتند؛ ولی ايستادم. به آقای مهندس زنگنه گفتم هرکس فحش داد، بگوييد برويد يقه خودش را بگيريد. او اختيار آنجا را دست گرفته و به حرف من گوش نمی‌دهد؛ ولي امروز مپنا يک شرکت برای مملکت است، نه برای من.

صنعت نيروگاهی به صورت اساسی با مپنا وارد کشور شد، ما قبلا اين صنعت را نداشتيم. برای اينکه ما طراحی بلد نبوديم. من کانادايی‌ها را که آوردم، کنار دست هرکدام يک تيم گذاشتم. معاون شرکت مپنا را وادار کردم روزی چهار ساعت سر کلاس کانادايی‌ها بنشيند. گفتم هرکسی ننشيند از مپنا بيرونش می‌کنم. من ٢٠٠ مهندس گرفتم و زير دست کانادايی‌ها گذاشتم. روزي که من از مپنا بيرون آمدم، ٤٠٠ مهندس داشت. ١١ هزار مگاوات نيروگاه در دست داشت و می‌ساخت.

دیدگاه دیگران

افزودن دیدگاه