, نوشته شده توسط: تحریریه کارخونه
feature-top

 "کاروانی زده شد/ کارِ گروهی سره شد"!

پيرمرد 86 ساده و ثروتمندي كه روز جمعه 22 شهريور روي در خاك كشيد، از جنس سرمايه‌داران صنعتي و كارآفرينانِ خودساخته و وطن دوستِ مورد علاقه من نبود، اما كم آدمي هم نبود!   

معرفی و شناخت اسدالله عسگر اولادي از روي ميزان ثروتي كه انباشت و به جاي گذاشت، بدون توجه به راه دراز و پر پيچ و خمي كه پيمود و بدون نگاه به فضای سياسي و اجتماعي كه در آن برآمد و بالید، جفايي در حق این تاجر حرفه‌ای و انحرافي در تحليل رفتار و عملكرد يكي از بزرگترين نيروهاي اجتماعي موثر بر اقتصاد و سياست ايران، يعني «بورژوازي تجاري» است.

 عسگراولادي نماينده و شايد از معدود بازماندگان نسل تجار و بازرگانان ايراني است كه مذهب و اقتصاد و سياست را در هم آميخت و سبك و سلوك متفاوتي از زندگي را برساخت كه به گمان خود، بهره دنيوي و اخروي در آن بود.   

⚫عسگراولادی عنصری از بازرگانان ناراضی   

براي شناخت شيوه زيست و الگوي ديانت و تجارتِ اين بازرگان كهنه كار ايراني، بايد با استعانت از رویکرد اقتصاد سياسي، به تحولات حداقل 70 سال اخير ايران رجوع كرد. جريان مدرنيسم و نوگرايي آغاز شده از دوره رضاشاه و دولتي كردن تجارت خارجي، به تضعيف موقعيت اقتصادي بازرگانان کشور انجاميد و ادامه سياست‌هاي صنعتي‌سازي و توجه ویژه به صاحبان صنايع و همچنین راه‌اندازی فروشگاه‌های زنجیره‌ای در دروه پهلوي دوم، به تحقير و نارضايتي مضاعف تجار سنتي منجر شد.  

بازرگانان ناراضي از رژيم پهلوي، آماده همراهی با هر نيرويي بودند، كه قادر باشد سياست حكومت را به چالش فراخواند. از این رو، در ابتدا به جنبش ملي مصدق نزديك شدند و در حمايت از او بازار تهران را به تعطيلي كشيدند و تبدیل به «نهاد سیاسی» کردند. در قيام 15 خرداد جانب روحانيت را گرفتند. باشكل گيري جنبش مسلحانه اواخر دهه 40، به جمعيت موتلفه و مجاهدين خلق، كمك كردند و با تشديد اعتراضات سال 56 به ائتلاف بزرگ ضد رژيم پيوستند تا خود را شريك دستاوردهاي انقلاب اسلامي به حساب آورند.  

بنابراين تا اين جاي كار، رفتار اغلب بازاريان، واكنشي طبیعی به سياست‌هاي حكومت و سودهاي از دست رفته است و حرفي از پاسداشت دين و مذهب و داعيه سیاسی و حكمراني در ميان نيست.

 اسدالله عسگر اولادي كه تا پيروزي انقلاب در زمره تجار خرد به حساب مي‌آمد، به واسطه حضور برادرش در جمعيت موتلفه، علاوه بر دلخوري از رژيم پيشين، علائق سياسي هم یافت، اما هیچ وقت حاضر نشد کار و کسبش را قربانی این علاقه پر خطر کند. از این رو، صبر كرد و درست در واپسين روزهاي پيروزي انقلاب، به ديدار آيت الله خميني در فرانسه رفت تا پشتيباني سياسي و مالي خود را از انقلاب در شرف وقوع، علني سازد.  

⚫عسگر اولادی برنده ایدئولوژی ضد سرمایه‌داری  

پيروزي انقلاب اسلامي بر مدار ايدئولوژي ضدسرمايه‌داري صنعتي، بخت بازرگانان و صنعتگران كوچك و يا اصطلاحا «خرده بورژوازي» ایران را گشود.

 به موجب قانون حفاظت از صنايع كه در تيرماه 1358 تصويب شد، اموال 53 نفر از سرمايه‌داران و صاحبان صنايع بزرگ نظیر لاجوردي‌ها، خيامي‌ها، خسروشاهي‌ها، ايرواني، برخوردار و غيره مصادره شد.  

اسدالله عسگراولادي به اتفاق افرادی همچون ميرمحمد صادقي و علينقلي خاموشي كه عمدتا در كار گچ سازي و كارتن سازي و یا به قول بهزاد نبوی «نخود و لوبیا فروشی» بودند، به اتاق بازرگاني راه یافتند كه از دو دهه قبل، در انحصار همان بورژوازي بزرگ صنعتي در آمده بود.

 به هرحال و برحسب حادثه پاي در كفش بزرگاني كردند كه اسباب بزرگي را انقلاب و جابجایی طبقات فراهم كرده بود. به عنوان مثال عينقلي خاموشي كه تا قبل از آن شاگرد حاج عبدالله مقدم (مالك تعدادي از كارخانه هاي نساجي) بود، جايگزين محمد تقي برخوردار در اتاق بازرگانی شد كه صاحب دستكم 50 واحد تولیدی سازنده لوازم خانگي و الكتريكي در كشور بود! در حوزه سياست هم چنین اتفاقی در جریان بود و فردی همچون ابراهيم يزدي كه از كاركنان خسروشاهي به شمار می‌آمد، وزير خارجه دولت موقت شده بود و سرمایه‌داران صنعتی را طواغیت زمان می‌خواند.  

هنوز عرق پاي عسگراولادي و دوستان جديد در اتاق بازرگاني خشك نشده بود كه طرح مصادره اراضي زمين‌داران و دولتي كردن تجارت نیز مطرح شد. ايده اصلي مصادره‌سازي‌ها و ملي‌سازي‌ها از تفكرات چپ ماركسيستي آمد و توسط چپ‌هاي اسلامي و حاكمان شرع دادگاه‌هاي انقلاب اجرا شد. اگر بخواهیم صادقانه و مستند قضاوت کنیم؛ مهندس عزت الله سحابی که در سال‌های پایان عمر از مدافعین سرسخت جامعه مدنی و مالکیت خصوصی شد، از طراحان اصلی قانونی بود که به مصادره و یا ملی شدن صنایع منجر شد. همین نقش را رضا اصفهانی در تدوین قانون خلع ید از زمیندارن بزرگ در پیش گرفت که دومی به سد روحانیون راست و محافظه کار درون شورای نگهبان خورد و ناکام ماند.  

 به اين ترتيب اولين چالش بازاريان با نيروهاي انقلابي كه اغلب خود را حامي قشر فرودست و مستضعف مي‌ناميدند، در اوايل دهه 60 پدید آمد. در آن زمان، وقتي از سرمايه دار زالو صفت صحبت مي‌شد، مصداقي جز بازرگانان ثروتمند به ذهن نمی‌رسید. نزاع بر سر مصادره اموال بازرگانان بزرگ كه اموال عسگراولادي می‌توانست شمولی از آن باشد، بالا گرفت و به مرحله خطرناکی رسید. در این میان تعدادي از تجار به سراغ مراجع شيعه قم رفتند تا براي پيشگيري از اين امر پادرمياني كنند.   

⚫عسگراولادی، جنگ و بدنامی   

شدت گرفتن جنگ عراق عليه ايران و لزوم تامين و توزيع بهنگام ارزاق عمومي و كوپني، قدري از مناقشه كاست و بازاريان دوباره به عنوان واسطه دولت و مردم ظاهر شدند. بازار سياه ناشي از جنگ و سود هنگفتي كه از بابت احتکار و توزيع ارزاق عمومی نصيب برخی بازاريان كرد، باعث نفرت مردم از آنان شد كه اين امر بر كاهش محبوبيت عسگراولادي و جريان موتلفه هم بي‌تاثير نبود. جدای از این مناقشات، اتفاق معنادار دیگری افتاده بود که فهم آن صرفا از منظر اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، ممکن و مهم به نظر می‌رسید. نخست اینکه تا يك دهه قبل، بازاريان تامين كننده مالی امورات روحانيون بودند و اكنون اين روحانيون بودند كه از ناحيه حكومت تازه تاسيس، در حق بازرگانان مساعدت اقتصادي و مالي مي کردند! و مهمتر اینکه بازاریان که تا قبل از انقلاب رقبای صنعتگر خود را از بابت وابستگی و ارتباط با حکومت، به شدت شماتت می‌کردند، اکنون خود نه تنها وابسته به حکومت که به بخشی از اعضای هیات حاکمه تبدیل شده بودند!  

در هرصورت، اسدالله عسگراولادی نزدیک به چهار دهه در اتاق بازرگانی ماند. اینکه سیاست‌های اتاق با حضور امثال او چقدر به نفع بازرگانان و اصحاب واردات و یا بر ضد تولید ملی بود، بحث دامنه‌داری است، اما آنچه مسلم است اینکه عسگراولادی از نخستین روزی که وارد اقتصاد شد تا آخرین دقایقی که دنیا را وانهاد بر اصول وخط مشی ثابت خود، یعنی دفاع از بخش خصوصی و اقتصاد آزاد استوار ماند و مرعوب فضاسازی‌های وهم آلود جریانات سیاسی مختلف نشد. این شاید بزرگترین خدمتی بود که عسگراولادی در حق اقتصاد ملی ایران کرد و خیلی‌ها نکردند و به نکرده‌های خود افتخار کردند!  

⚫عسگراولادی مدافع سرمایه‌داران رانده شده  

درباره دست داشتن بازاریان در تهیه فهرست اموال سرمایه داران دوره شاه که مشمول مصادره‌ها شدند، حرف و حدیث‌های زیادی وجود دارد. یقینا رقابت‌ها و خصومت‌های معمول کاری میان تجار و صنعتگران در سال‌های قبل از انقلاب، در این امر بی‌تاثیر نبوده است. در میان نیروهای انقلابی هم هیچکس به انداز تجار نمی‌توانست از میزان سرمایه و حساب‌های بانکی و رمز و راز صاحبان صنایع مطلع باشد. وانگهی تعدادی از افراد وابسته به جریان بازار و موتلفه که سمت‌های قضایی را عهده‌دار شده بودند، مستقیما در محاکمه سرمایه‌داران صنعتی نقش داشتند، اما به گواه تمام اسناد موجود؛ می‌توان گواهی داد که اسدالله عسگر اولادی از این جنس و صنف نبود.   

عسگراولادی به خاطر آشنایی با واقعیت‌ها و الزامات اقتصاد، خیلی زودتر از بقیه پی برد که مصادره‌ها و راندن سرمایه‌داران بزرگ چه به روز اقتصاد ایران خواهد آورد. خود او می گوید من همان زمان نامه نوشتم و اعلام کردم که مصادره اموال لاجوردی(گروه صنعتی بهشر) و ایروانی(کفش ملی) و قاسمیه (روغن نباتی قو) اشتباه بود و اینها آدم‌های سالمی بودند. البته فضا  به شکلی نبود که او بتواند به صورت علنی علیه قانون مصادره‌ها و عملکرد انقلابیون در حوزه اقتصاد چیزی بگوید. بسیاری از سران انقلاب از بهشتی و بنی صدر گرفته تا صانعی، موسوی خوئینی‌ها، موسوی تبریزی و دیگران، از موافقان خلع مالکیت صنعتی از صاحبان صنایع بزرگ بودند.

بنابراین عسگر اولادی در این فضا جرات مخالفت با کل قانون مصادره‌ها را نداشت و برای اینکه حرفش را زده باشد و دردسری نپذیرفته باشد؛ تاکید می‌کند که من مثلا با مصادره اموال هژبر یزدانی موافق بودم چرا که آدم سالمی نبود و اموالش را از راه زد و بند با دربار بدست آورده بود. اینکه چقدر می‌توانست عسگراولادی این نظر خود را به انقلابیون بقبولاند، مهم نیست. مسلما موفق نبود و نمی‌توانست باشد. حتی مهندس مهدی بازرگان که از مدافعان اقتصاد آزاد و لیبرالی و مالکیت خصوصی بود و قانون حفاظت از صنایع در دولت او به تصویب رسید، قادر نشد تا در آن فضای احساسی و بغض‌آلود از مصادره اموال متعلق به مالک کارخانه ارج که سال‌ها با او دوستی داشت، پیشگیری کند.   

دومین مقطعی که عسگر اولادی به شکل جدی و مستقل در حمایت از اقتصاد خصوصی و بازگشت سرمایه داران رانده شده وارد عمل شد، در دولت هاشمی رفسنجانی بود. انتشار خبر مذاکره عادلی و نوربخش به نمایندگی از دولت با تعدادی از صاحبان صنایع قبل از انقلاب، برای بازگشت به کشور و راه‌اندازی کارخانه‌های تعطیل شده، با واکنش شدید برخی مواجه شد. 

سید احمد خمینی که از مدافعان دولت هاشمی بود این اقدام را به باد انتقاد شدید گرفت. در مجلس و مطبوعات سروصدای عجیبی به پا شد. از مرتضی آوینی گرفته تا محسن آرمین و محمد باقر نوبخت و حتی نهادگرای محبوبی مثل مصطفی عالی نسب نیز از درِ مخالفت شدید با دولت برآمده و برای آن خط و نشان کشیدند. در چنین فضایی و زیر شدیدترین فشارها، عسگراولادی به حمایت از این برنامه دولت هاشمی پرداخت و حتی بعدها ادعا کرد که ایده بازگشت سرمایه‌داران را نخستین بار او به دولت پیشنهاد کرده بود.  

⚫نفع و ضرر عسگر اولادی برای اقتصاد ملی  

اینکه نیت واقعی و اصلی اسدالله عسگراولادی در دفاع از سرمایه‌داران مغضوب چه بود، اهمیتی ندارد. می‌توان تحلیل کرد که حدس می‌زد در غیاب سرمایه‌‌داران صنعتی بزرگ، او و تجار سنتی به تنهایی از عهده نزاع با چپ‌های تندروی اسلامی که انجمن‌های اسلامی کارخانجات، دولت و نهادهای انقلابی را در کنترل داشتند و عنقریب به جان بورژوازی تجاری خواهند افتاد، بر نخواهد آمد. به هر حال در حوزه سیاست‌گذاری عمومی، نیت‌ها اهمیتی ندارند و آنچه مهم است عواقب و پیامدهای اجرای تصمیمات و سیاست‌هاست. پیامد آنچه عسگراولادی می‌گفت می‌توانست و می‌تواند یکی از راه‌حل‌های بهبود فضای اقتصادی کشور باشد.  

یکی از نشانه‌های صداقت در گفتار عسگراولادی راجع به مصادره‌ها را می‌توان در هنگام خصوصی‌سازی در همان دولت هاشمی و واگذاری اموال توقیف شده، سنجید و رصد کرد. با اینکه در آن زمان تنها طبقه پولدار جامعه که می‌توانست از طریق خرید اموال قابل واگذاری، در مزایای خصوصی‌سازی شریک شوند، بازاریان بودند، اما عسگراولادی تا آخر عمر نسبت به این اموال شبهه داشت؛ مسئله‌ای که برای تعدادی از روحانیون متشرع و انقلابی نظیر محمد یزدی و هادی غفاری از بابت در اختیار گیری کارخانه لاستیک بریجیستون و جوراب استارلایت( متعلق به سید جلال سادات تهرانی) حل شده بود.  

در مجموع، اسدالله عسگراولادی نوعا یک پدیده و دارای دو ساحت فردی و طبقاتی است. به لحاظ فردی؛ تاجری مسلمان و عادی بود که محور تجارت را کسب سود می‌دانست. از طرفی انسانی امانتدار و وفادار به عهد و پیمان بود. این سرمایه اجتماعی نیز در بازار سنتی ایران، می‌توانست به سرمایه نقدی و سود تبدیل شود. از تجارت درکی واقعی داشت و آن را بی‌رحم تر از سیاست می‌دانست. بنابراین براساس گفته‌های او، می‌توان تحلیل کرد که رمز بقاء و افزایش سود و ثروت او نیز ناشی از همان بی‌رحمی‌هایی بوده است که او گاه و بی گاه به کار بسته است. همه چیز را باتخفیف می‌خرید و به احدی تخفیف نمی‌داد. منظور این است که عسگر اولادی نه گرگ درنده اقتصاد رقابتی و آزاد بود و نه تاجری درویش مسلک که همیشه حبیب خدا باشد. تاجری بود که ثروت او نه بواسطه اتفاقات یک شبه و چند ساله بلکه محصول 60 سال کار مستمر بود. کم نیستند سرمایه‌دارانی که به اندازه عسگراولادی ثروت دارند، اما تمام عمر وکیل و وزیر بوده‌اند و برای آنچه گردآورده‌اند وقتی نداشته‌اند!

اما آنچه در شناخت عسگراولادی مهمتر است ساحت یا بعد اجتماعی و طبقاتی اوست. واقعیت این است که تبدیل او از یک بورژوازی خرده پا به یک بورژوازی تجاری بزرگ، محصول اقدام نیروهای سیاسی در دامن زدن به فضای ضدسرمایه داری بود، اما او با هوشیاری یا معرفت تاریخی خود به آلت دست این ایدئولوژی سرمایه ستیز تبدیل نشد. شک نکنید که به حکم اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، او نیز به عنوان یک طبقه موتلف با بلوک قدرت، از فضای حادث شده بعد انقلاب، بی‌نهایت استفاده کرد و سود برد؛ به قول ابولفضل محمدبن حسین بیهقی در کتاب تاریخ بیهقی "کاروانی زده شد/ کارِ گروهی سره شد"!، اما تبدیل به سرمایه‌دار تصادفی، رانتی و وام ستان و ارز بگیر و فاسد نشد. زندگی اقتصادی او عاری از سعی و خطا هم نبود. مثلا سرمایه گذاری هایی در بخش صنعت و احداث کارخانه ساخت پمپ آب انجام داد، اما پی برد که در اقتصاد امروز ایران، سود واقعی در تجارت است.  

⚫چگونه عسگر اولادی را نقد کنیم؟  

عسگراولادی را نقد و بررسی کنیم نه به خاطر آنکه سرمایه دار بود و در خانه 1000 متری زندگی می‌کرد، این نگاه، میراث شوم حزب توده است. عسگراولادی اگر کارآفرین و ثروت آفرین است نباید مثل کارگر و کارومند و من و شما زندگی کند. عسگراولادی را نقد و بررسی کنید نه زاویه کارهای خوبی که نکرد بلکه از ناحیه ضرباتی که می‌توانست به اقتصاد ملی بزند، اما نزد و دیگران زدند و هورا کشیدند و افتخار کردند. او جایزه امین الضرب را گرفت، اما مثل امین الضرب نبود و ضربه‌ای هم به اقتصاد ملی نزد.   

عسگراولادی را آخرین بار در پاییز سال گذشته دیدم. به اتفاق همکاران مجله کارخانه‌دار برای دیدار و گفتگو به سراغ او رفتیم. در این گفتگو باز او همان اعتقاد همیشگی‌اش را تکرار کرد که راه رشد اقتصادی ایران تقویت اقتصاد آزاد و بخش خصوصی است و دولت تا دیر نشده باید سرمایه‌داران رانده شده و مدیران موفق قبل از انقلاب را بازگرداند و کارخانه‌ها را بدست افراد لایق بسپارد.   

در آخر مصاحبه با هم عکس یادگاری گرفتیم. اصرار داشت که با فرزند خردسال همکارم نیز عکس بگیرد. می‌گفت فردا من نیستم و این کودک خواهد گفت یادش بخیر آن پیرمرد با من عکس گرفت! و اکنون او نیست و ما و آن کودک همراه می گوییم یادش بخیر پیرمرد ثروتمند و بذله گویی که با ما حرف زد و عکس گرفت و تصریح کرد که قدرتش افول کرده و خیلی از مقامات دیگر تلفن او را جواب نمی دهند.

روحش شاد!

دیدگاه دیگران

افزودن دیدگاه