نوع نگاه و ذهنيت شخص شاه به صنعت و صاحبان صنايع چگونه بود؟
(بازنشر بخش هايي از گفتگوي دكتر عباس ميلاني به بهانه يكصدمين سال تولد محمدرضا شاه پهلوی)
برخي محققين براين باورند كه درگيري محمد رضا شاه و سرمايهداران و در نتيجه خروج فوري سرمايهها و همچنين توقف پروژه و اعتراضات كارگران، يكي از دلايل مهم سقوط حكومت او بوده است. اين پرسش كه «نوع نگاه و ذهنيت شخص شاه به صنعت و كارفرمايان صنعتي چگونه بود و سقوط او را تا چه حد ميتوان به اين موضوع نسبت داد؟»، را با دكتر عباس ميلاني در ميان گذاشتيم كه درباره جنبههای مختلف تاریخ معاصر ایران پژوهش کرده و اخيرا كتاب مجزايي درباره شاه منتشر كرده است:
ميلاني در اين زمينه مي گويد:
به اعتقاد من، هم رضاشاه و هم محمدرضاشاه به نوعی منادی نوعی تجدد بودند، تجدد اقتدارگرایانه. در ذات این تجدد اقتدارگرایانه هم رواج نوعی روابط سرمایهداری است. در این نگرش اگر شما میخواستید ایران مدرن باشید باید متجدد میشدید و بههرحال بخشی از این تجدد، شهرنشینی است، بخشی از این تجدد افزایش جمعیت است، رواج اقتصاد مبادلهای است و در این فرآیند، صنعتیشدن هم جزئی از آن است.
اما نگاه اين پدر و پسر به صنعت قدري متفاوت بود که فقط به خاطر تفاوت نگاه خودشان نیست بلكه شرايط تغيير كرده بود. در دوران رضاشاه، در واقع تصور رضاشاه این بود که بخش عمده فعالیت صنعتی به بهانه محدودیتها در ایران، باید توسط دولت و یا خود او انجام شود. به همین خاطر زمانی که از ایران خارج میشد و مجبور بود که تمام ثروتش را واگذارد، برای اینکه چرایی جمعآوری آن همه ثروت و املاک را توجیه کند میگوید که «من میخواستم اینها را مدرن کنم، میخواستم صنعت ایجاد کنم و فکر میکردم که خودم یا دولت تنها عامل هستند».
اما در دوره محمدضاشاه بويژه از اواسط دهه ۳۰ و آغاز دهه ۴۰، یک طبقهای پیدا میشود که در واقع دو وجه دارد. یک وجهاش مدیران تحصیل کرده آمریکاست که به ایران برگشتند. کسانی که اقتصاد خوانده بودند، برنامهریزی خوانده بودند و آدمهایی بودند که ایران دوست بودند و میخواستند یک تغییری از طریق تقویت صنعت ایجاد کنند. مسالهشان تقویت صنعت داخلی بود. آدمهایی مثل عالیخانی، مهدی سمیعی، یا مقدم... اینها برمیگردند و در اواخر دهه 30 یک فکر جدی در مورد بنیانهای صنعتی ایجاد میکنند. در بخش خصوصي هم خانواده هاي جديدي مثل لاجوردي و خسروشاهي ظهور كرده بودند كه با بازاريان سنتي متفاوت بودند و اينها روي بينش شاه به صنعت تاثير مي گذاشت.
رابطه شاه با طبقه سرمایهدار صنعتی ایران یک رابطه پیچیدهای است. به این معنا که هم از آنها دفاع میکرد، یعنی به آنها امتیازات دولتی، سیاستهای حمایتی، معافیتهای مالیاتی، امتیازات وامی میداد، ولی در عین حال، این موضوع هم صادق بود که هر چه آن طبقه قدرت بیشتری میگرفت، نسبت به شیوههای حکومت شاه منتقدتر میشد... مثلا سناتور لاجوردي در نطقاش از یک طرف از شاه تمجید میکند که ما بدون «رهبری داهیانه شما نمیتوانستیم این کارها رو بکنیم!»، ولی از طرف دیگر میگوید که «اینجوری که شما دارید کار میکنید نمیشود ادامه داد!»
چالش ميان شاه و سرمايه داران ايراني در واقع ناشی از اين بود كه یک جریان سیاسی قدرتمند در مقابلش ایجاد شود. شاه علنا مي گفت: « نمي خواهم اينها(صاحبان صنايع) رويشان زياد بشود!» ببینید دوباره، در همان سال ۱۹۷۳ که این جوانهها در حال قدرت و شکل گرفتن است، صنایع دارند گسترش پیدا میکند، ایرانِ ناسیونال دارد واقعا به شکل عجیبی رشد میکند، شاه میفهمد که ایران در حال تغییر است... اما ناگهان پول نفت بيش از اندازه زياد مي شود، شاه هم یک دفعه تصمیم میگیرد که نه، مسایل سیاسی ایران را با پول میتواند حل کند! یعنی درست در شرایطی که سیستم باید باز میشد، سیستم را میبندد!
بنابراين، وقتي از سال 55 كشور وارد بحران مي شود، طبقه سرمايه دار بدون سازمان و تشكيلات، كاري براي او نمي توا ند بكند. تنها کاری که کردند، رضایی(مالك بانك شهريار) یک تعداد از سرمايه داران را دور هم جمع کرد و آن هم ظاهرا به تشویق اشرف، که «مملکت داره از دست میره، آخوندها دارن میان، تودهایها دارن میان و بههرحال این وضع ماست ... و در هر حال چکار کنیم؟» فکر میکنم سعی کردند ۲۰ میلیون تومان در آن زمان جمع کنند تا یک جریانی در مقابل آن موج ایجاد کنند، که هم خیلی دیر بود و هم خیلی کم بود...
افزودن دیدگاه
کارخونه نه تنها راوی اخبار کمی خاص اکوسیستم کسب و کاری مملکت هست بلکه روایتگر زندگی و سرگذشت کارآفرینان و بزرگان این عرصه نیز می باشد. روایت دیدگاه ها و رویکرد های متفاوت در این حوزه از ما و تامل و تعمیق روی انها از شما. همت داریم برای تبدیل شدن به رسانه مرجع فعالین بخش خصوصی ایران و باور داریم این مهم محقق نیست مگر به بازی همراهانی چون شما. از اکنون تا نهایت این جریان
دیدگاه دیگران
Sch